با سلام، از شما تقاضا میکنم خودتان بصورت ناشناس به کانون ازدواج آسان واقع در چهار راه گلوبندک تهران مراجعه

و درخواست خدمات نمایید آنگاه متوجه خواهید شد که این کانون دقیقا همانند دیگر شرکتهای خدمات مجالس است و هیچ

تفاوتی از لحاظ قیمت ندارد. در تبلیغات این کانون مبلغ 200 یا 250 عنوان می شود ولی در واقعیت اینطور نیست.

هزینه کل مراسم از داماد گرفته می شود و علاوه بر آن کلی منت و تحقیر هم انجام می شود. و از طرفی کیفیت

خدمات ارائه شده به هیچ وجه مناسب و قابل مقایسه با جاهای دیگر نیست. شما حتی نمی توانید تا 1 هفته قبل از

مراسم مزون عروس، سفره عقد، آرایشگاه، آتلیه و غیره را ببینید و وقتی فقط 1 هفته به مراسم مانده مجبورید هر

چه که آنها با سلیقه خودشان صلاح می دانند انتخاب کنید یا در غیر اینصورت با هزینه خودتان از جای دیگری تهیه

کنید. آیا میدانید که ازدواج آسان شام ندارد و فقط برای 100 نفر است ! ایا میدانید که به ازای هر نفر بیشتر

باید 1300 تومان بپردازید ! سخن بسیار است... خواهش میکنم! خواهش میکنم! خواهش میکنم! قبل از تحقیق و

اطلاع کامل، از کسانی که از نام مبارک سید الشهدا سوء استفاده میکنند حمایت نکنید و فریب سخنان تبلیغاتی آنها را

نخورید و ناخواسته باعث فریب خوردن زوج های جوان نشوید

نزدیک نمیدونم یک ماه میشه یا نه؟ شایدم کمتر از یک ماه پیش اخبار شبکه سه سیما ازدواج آسان در پایتخت رو با مبلغ 250هزار تومان رو نشون داد و گفت که در تمامی شهرها هم شعبه داره و خدمات رو واقعا خوب و عالی عرضه میکنن که واقعا قابل تقدیر هستش این مطلب رو گذاشتم که هر کی خواست ایشالا استفاده کنه.

ازدواج آسان

 با  صندوق قرض الحسنه سید الشهدا

وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزارتا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مث دل من
کلی لبش پریده بود همش پر ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مث نمک بود

الو ... الو... سلام

خدا هست؟

باهاش قرار داشتم..

قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من میشنوم .

کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟

کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو خدا:

هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد

خدای قشنگم میخواستم بگم

اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ اما

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟

نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب .من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی

سیب سرخی را به من بخشید و رفت

ساقه سبز مرا او چید و رفت

عاقبت بر عشق من خندید و رفت

اشک در چشمان گرمم حلقه زد

بی مروت گریه ام را دیدو رفت

چشم از من کند وازمن دل برید

حال بیمار مرا فهمید و رفت

با غم هجرش مدارا می کنم

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.

بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان
چقدر است؟
شاگردان جواب دادند نمی دانیم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن نمی دانم دقیقاً وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد می گیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود.عضلات به شدت تحت فشارقرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید! و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟ شاگردان گیج شدند.

یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقاً! آفرین